یکی بود یکی نبود ،خدا بودو هیچکس نبود زیر گنبد کبود یه عالمه بچه قد و نیم قد بودن که هر کدوم یه عالمه آرزوهای دور و دراز داشتند،اون بچه ها دوست داشتن خیلی زود بزرگ بشن تا بتونن هرچه زودتر به آرزوهاشون برسن... سالها گذشت و اونا بزرگ شدن، به بعضی از آرزوهاشون رسیدن و به بعضیای دیگه نه اما حالا همشون فقط یه آرزو دارن ای کاش دوباره بچه می شدیم! سلام دوست خوبم به وبلاگ ما خوش اومدی،در اینجا می تونی بهتر و بیشتر با مرکز شماره یک بوشهر، فعالیتها و اعضای اون آشنا بشی و گاهی با گذاشتن نظراتت خوشحالمون کنی ! موفق باشی !